جدول جو
جدول جو

معنی نان تنگی - جستجوی لغت در جدول جو

نان تنگی(تَ)
کمیابی نان. قحطی. خشکسالی:
از این مرد ما را زیانها رسید
ز نان تنگی آفت به جانها رسید.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نفس تنگی
تصویر نفس تنگی
مرضی که شخص به سبب آن به سختی نفس می کشد، ضیق النفس، نفس تنگ بودن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
نام سلسله جبالی بوده است در ترکستان که شهر معروف کوجا در شمال نهرتاریم در مشرق این جبال بنا شده بود. در نیمۀ قرن دوم هجری قمری جماعتی از قوم اویغور که از قبایل تاتار بودند از حوضۀ نهر ارقون منشعب از شط آمور گذشتند و بحدود ترکستان آمدند و در حوضۀ نهر تاریم و نواحی پرآب و خرم آن قرار گرفتند و برای خود در ترکستان شرقی دولتی معتبر تشکیل دادند که شامل شهرهای تورفان و کوجا و بیش بالیغ و برقول و قره شهر و آلمالیغ میشد. (از تاریخ مغول اقبال ص 16). در قاموس الاعلام آمده است: نام کوهی است از جبال ’تیان شان’ در مغرب چین، قلل این کوه همواره از برف مستور است و بزرگترین آنها7200 گز میباشد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 2020)
لغت نامه دهخدا
(دَ تَ)
صفت دهان تنگ. (یادداشت مؤلف). رجوع به دهان تنگ شود
لغت نامه دهخدا
(وِ جَ)
کشتی جنگی. رجوع به نبردناو شود
لغت نامه دهخدا
(نَ فَ تَ)
بیماری ضیق النفس. (ناظم الاطباء). عسرالنفس. تنگی نفس. ضیق النفس. (یادداشت مؤلف). آسم
لغت نامه دهخدا
(نِ تُ)
نان بی نانخورش. (ناظم الاطباء). نان خالی. نان پتی:
کوفته در سفرۀ ما گو مباش
کوفته را نان تهی کوفته ست.
سعدی.
رودۀ تنگ به یک نان تهی پر گردد
نعمت روی زمین پر نکند دیدۀ تنگ.
سعدی (گلستان چ یوسفی ص 175)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نان قندی
تصویر نان قندی
لکه نان غندی
فرهنگ لغت هوشیار
نانی که برتابه پزندوآن} بدباشد زیرا که آهن او رانیک خشک کرده بود لاجرم غلیظ باشد، {یانان تاوگی خوردن، محنت کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
نانی که برتابه پزندوآن} بدباشد زیرا که آهن او رانیک خشک کرده بود لاجرم غلیظ باشد، {یانان تاوگی خوردن، محنت کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
کوته بینی ژکوری زفتی کوته نظری دون همتی مقابل بلند نظری، بخل امساک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفس تنگی
تصویر نفس تنگی
توسک مرضی که مبتلای بدان بسختی نفس میکشد ضیق النفس
فرهنگ لغت هوشیار
آسم، ضیق النفس
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تنگی نفس
فرهنگ گویش مازندرانی